سلام .....
خواهشاً توجه داشته باشید، ایجا یک دفترچه ممنوعه است که قراره تاملات ممنوعه یه دانشجوی نسل سومی توش نوشته بشه پس خواهشاً با احتیاط بخوانید.
خوب لازم میدونم از اینکه به این وبلاگ سر زدید تشکر کنم.
راستش رو بخوایید من قبل از این یه وبلاگ دیگه داشتم ؛ اما به دلایلی ازش خسته شدم دیگه این اواخر اصلا حال و حوصله بروز کردنش رو نداشتم . البته دلایل زیادی داشت که اگه قرار باشه بگم میشه قصه حسین کرد شبستری.پس بنا بر این از این دلایل صرف نظر میکنم.چون نمیخوام سر شما رو درد بیارم.
آقا خلاصه تو این فکر بودم که خدایا چیکار کنم ؟ چیکار نکنم که یه هو سنگی خورد تو سرم و تصمیم گرفتم یه وبلاگ دیگه درست کنم با ویژگی های خاص خودش که بیشتر به روحیاتم بخوره.
امید وارم که بتونم رابطه خوبی با کاربران این دنیای مجازی برقرار کنم.....!!!!
بیکرانه
در انتهای هر سفر
در آیینه
دار و ندار خویش را مرور می کنم
این خاک تیره این زمین
پاپوش پای خسته ام
این سقف کوتاه آسمان
سرپوش چشم بسته ام
اما خدای دل
در آخرین سفر
در آیینه به جز دو بیکرانه کران
به جز زمین و آسمان
چیزی نمانده است
گم گشته ام ‚ کجا
ندیده ای مرا ؟